ماییم و نگاه ِ یواشکی ای
یواشکی نگاه نکنید آقا!
مظلومانه نگاه نکنید دیگر !
آنور رو نگاه کنید جان ِ مادرتان ،
نمی بینید مگر !؟ کم که آتش به پا نکرده اید ...
همین دفعه ی آخری را یادتان نیست !؟
یادتان رفته که :
دلمان ناجور سوخت به بی تفاوت رد شدنتان ، از حرف دوست ِ جلفتان ؟!
هنوز هم آثارش هست ، ببینید ...
یادم که می افتد چشمانم پر از اشک می شود !
برهآن ِ خلف نوشت : خو بیا و زل بزن تو چشآم تا من دلم ضعف بره برآت *:)
نع نع نع باور کن شوخی کردم هآآآآآآ ، هویجوری با یه نگاه تو هوام ، با زل زدن دیگه ...
+ اسکندر ِ مقدونی نوشت : از 100 فرسخی ام کسی رد نمی شود ،
و این حقیقت است که عشق انسان را نجیب بار می آورد و کمی وحشی هم*:) خخخخ
* تو ای خاتون ِ { خخخ ! } خواب ِ من ، من ِ تن خسته ، رو دریاب ...
نظرات شما عزیزان: